سایدا جونسایدا جون، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

سایدا دردونه ی مامان و بابا

سایدا، یکتا و نیایش سه یار مهربان دوست داشتنی

سایدا گلم بازی با یکتا و نیایش دوستداشتنی را خیلی دوست داری و وقتی با اونها هستی انگار دنیا را بهتون دادن. باهم خوش هستید و بازی میکنید. قهر می کنید و از بودن کنار هم لذت میبرید. الهی همیشه شاداب باشید و کنار هم با خوشحالی زندگی کنید. هر سه شما را خیلی دوست دارم و عاشقتونم     ...
31 ارديبهشت 1395

یک روز خوب با دوستان

امشب عزیز جون مهمون داره و ما از صبح رفتیم برای کمک. مهمون های عزیز جون پسر خاله و دختر خاله ها هستن با وروجک های شیطونشون. هم کمکم کردی. هم خراب کاری کردی.  قربون اون دستای کوچیک و مهربونت بشم.  حسابی هم با دوستات بازی کردی و بهت خوش گذشت.  دوستای سایدا جون. مهرساد جون. مهراد جون. یکتا جون و نیایش جون . همیشه شاداب باشید.   سایدا در کنار مهرساد و مهراد عزیز ...
24 ارديبهشت 1395

مسافرت به کالپوش

به دعوت همکارم تصمیم.گرفتیم یه مسافرت کوتاه به کالپوش بریم. تو این مسافرت۲روزه دوست بابا محمد عمو عباس و خانواده هم ما را همراهی کردن. کالپوش شهر قشنگ و سرسبزیه. یکم جاده اش ما را اذیت کرد اما بازم خوب بود.  تو با محیا جون حسابی بازی کردی و ما عم از طبیعت زیبای اونجا لذت بردیم. خونه ی همکارم تو یکی از روستا های کالپوش به اسم نامنیک بود و همکارم اقای گودرزی ما را با طبیعت اونجا اشنا کرد. ورودی نامنیک یه سد خیلی زیبا داشت و خود روستا سرسبز و زیبا بود. تو این روستا به ما اب معدنی رایگان دادن چون اب معنی هاش از چشمه ی خود روستا بود. مردمان خونگرم ومهربانی داشتن.       ...
17 ارديبهشت 1395

ما اومدیم

بعد از گذش روزهای زیادی اومدم پای وبلاگت عزیزم. نه این که بگم وقت نداشتم نه دغدغه های زندگی زیاد شده بود . امروز که دوباره تصمیم گرفتم بعضی از این رویداد ها را ثبت کنم نگاهی به البوم عکس ها انداختم دلم برات قنج رفت.                   روزهای پر خاطره چه زود گذشتید حالا میخوام چند تا از خاطرات گذشته را که تو البوم عکس ها گذاشته بودم تا بذارم تو وبلاگت را ثبت میکنم.
17 ارديبهشت 1395
1